سرخ بی نهایت
بهار می آید با همه تازگیش
با نسیم بهاری و آوای هزارش
صدای قدمش را همه می شناسند
همه می دانند بهار آمدنیست
وچه هیاهوست از آمدنش
گاهی تنهایی میان این همه شلوغی
تنهای میان شلوغی چه غریب است
کاش بهار پیغمبر نور می شد
وخبر خوش رسیدنی با بهار می رسید
وقاصدک ها خوش خبر وصال می شدند
و بهار همه قاصدک ها را به زمین می آورد
و تمام فصل ها بهاری می شد
تا کی بهار بی گل نرگس غریبه ای است
نفس هامان هنوز یخ زده زمستان است
کاش بهار موسم شکفتن همه خوبی ها بود
بیا بهار بیا! روزی عطر قدمش را خواهی آورد
همان روز که بهار در بهاران خواهد شد